طبع قصیده
ای آنکه در تصوّر من آرمیدهای
چندیست مثل جان به لب من رسیدهای
من در میان جمع و دلم در کنار توست
هرگز حضور حاضر غائب شنیدهای؟
مجنون اگرچه دیدهای امّا گمان کنم-
در عمر خویش لیلیِ مجنون ندیدهای!
این بیت ها همیشه تو را جار میزنند
چون روح خویش را تو بهآنها دمیدهای
حس می کنم درون خودم جا نمیشوم
از بس که در تخیّل من قَد کشیدهای!
باید تو را به رسم «غزل» دست چین کنم
از امتـداد طبـع بلنـد قصیـدهای.
فروردین ٨٨
حسرت پرواز
روزگاری که دراین حلقه به غم شد سپری-
نیست میراثِ دلِ سوخته جز دربه دری
نفس گند زمان بوی تعفن دارد
در سراشیب هبوط است بهشت پدری!
آسمان حسرت پرواز نمی داند چیست-
من و اندیشة آزادی و بی بال و پری!
همچو ققنوس چنان سوختم از آتش دل-
که نماندهاست ز خاکستر من هم اثری!
کاش میشد که پس از اینهمه دیوار کسی-
خویش را آینه میکرد برای دگری
کاش میشد که «غزل» وسعت فریادی داشت
کاش از طعنة بیگانه بری بود بری.
تیر ٨٨
مقصد
آن آفتابِ مست که در گنبد من است
میسوزم و یگانهترین مقصد من است
غم نیست،عشق نیست،هوس نیست،خواب نیست
چیزی شبیهِ هستیِ صددرصد من است
از سرگذشت دل چه بگویم که ناگزیر-
عمریست در کشاکش جزر و مَد من است!
دارد به حال و روز دلم گریه می کند-
ابری که پشت خستگیِ ممتد من است
تا قلّههای سرکش از خود جدا شدن-
آنچه کشیده است مرا باید من است
دل نیست اینکه من به تو دادم کمی بمان
جایی که پا گذاشتهای مرقد من است!
خرداد ٨٨
این منم اینکه به هر حادثه تن داده منم
منکه وامانده و جامانده و دور از وطنم
منکه از عشق حذر میکنم و عکس رخت
مثل مهتاب فروخفته به مرداب تنم
شاید آن روز که چون باد وزیدی بر من ـ
خواستی شعله کشم جان خود آتش بزنم
عشق عریانی بیشائبة روح من است
تو بگو میشود آیا که از آن دل بکنم؟
شب و رؤیای تو، میآیی و میترسم باز
نکند اسم تو بیرون بپرد از دهنم
با «غزل» فاصله را کم کن و نزدیک بیا
تا بپیچند به هم عطر تو و پیرهنم.
اسیر
هنوز همسفرم با دلی که خونین است
خیال شکوه ندارم، سزای من این است
تو را به تجربه پرداختم نفس به نفس
در آستانة صبری که سخت، شیرین است
چه سود از اینهمه با باد دردِ دل کردن؟
که گوش آنکه پُر از هایوهوست سنگین است!
اسیر عشق تو آزاده میشود یک روز
اگرچه کافر و ملحد، اگرچه بیدین است
هنوز منتظرم تا دوباره برگردی...
هنوز در دل من با تو عهد دیرین است
تو با زمانه به معیار دل ستیز مکن
که حاصلش همة عمر زخم چرکین است.
مجموعه شعر مثل یک قطره غزل در بخش تازه های نشر (صفحه 173-171) فصلنامه ی نامه ی فرهنگستان (شماره 51 ) توسط استاد احمد سمیعی (گیلانی) معرفی شد
لینک مطلب:
http://persianacademy.ir/UserFiles/File/NF/51/NF-51-12.PDF
مجموعه شعر مثل یک قطره غزل (غزل لنگرودی) در اواخر سال 1390 به چاپ رسید و هم اکنون 2 سال از تاریخ انتشار آن می گذرد این مجموعه به لطف دانشمند عالیقدر آقای دکتر محمدعلی فائق و کوشش جناب آقای محمداسماعیل لطفیدیبا صاحب امتیاز و مدیرمسئول روزنامه ی نقش قلم در گیلان و مدیر انتشارات گیلان به چاپ رسید که شامل شصت و نه شعر در قالب غزل و دومین اثر منظوم شاعر است. متأسفانه به دلیل آشفتگی بازار نشر، پخش این مجموعه به نحو مطلوب انجام نشد، برای تهیه این مجموعه با مدیر وبلاگ تماس حاصل فرمایید.