وبلاگ شخصی مهسا مجدر (غزل لنگرودی)

غزل ها و اشعار سپید غزل لنگرودی

وبلاگ شخصی مهسا مجدر (غزل لنگرودی)

غزل ها و اشعار سپید غزل لنگرودی

هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد...احمد شاملو

 


عزیمت

 

سرانجام

از این زندان

خواهم گریخت

از پنجره‌های خیالیِ محصور

در هیبت دیوارهایی کاغذی

 

ندایی غمگنانه هرچند

به ناگاه

خیز برمی‌دارد از درون

با نهیبش

فرو برده در حنجره‌ای زخمی

رسالتش

بیداری رؤیاهای خواب‌زده

که تو را

ای راه پوی تنهایی

ز دشواریهای نهفته

در این سبیل سهمناک

خبر هست آیا؟

بی هیچ چشم‌انداز

که افقی روشن را رهنمون شود!

 

چیست ره توشه‌ام؟

جز هراسی فراگیر

از عزیمتی بی‌فرجام.

 

دریغا

زین هراس هولناک

گریزنده‌ام

به فتح آن سپهر آرمیده

بر سینة تفتة خاک

با سرود خدای گم‌شده‌اش بر لب

 

بی‌آنکه در جام جان

شراب امیدی بریزد

از ژرفنای خاموشی درون

شراره‌ای شگرف شعله کشید

و بشارتی به گوش ‌رسید

که سرانجام

از همین پنجره‌های خیالی

از این زندان

خواهم گریخت.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد