قربانی
از عشق منِ مختصرم سوخت زلیخا!
جانم به لب آمد پدرم سوخت زلیخا!
من نیز جفا دیده ای از یوسف خویشم
از آتش دل چشمِ ترم سوخت زلیخا!
لب تشنه رها کرد مرا هیچ ندانست-
از این همه دوری جگرم سوخت زلیخا!
دیگر اثری از من و خاکستر من نیست
انگار پس از من اثرم سوخت زلیخا!
گفتم که شکایت کنم از او به غزلها-
یک بیت نوشتم هنرم سوخت زلیخا!
تنها دل من نیست که قربانی او شد-
صد نسل دگر پشت سرم سوخت زلیخا!